سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فقط من برای تو

منوی اصلی

فرشته کوچولو
اومدم تابا هم بریم پیش خودش اونقدرنزدیک بشیم حتی از رگ گردن هم نزدیک تر

لینک دوستان
آرشیو مطالب
آخرین مطالب
راهی برای براورده شدن آرزو........
انسان......آرامش .....یا........فراموشی.......هرچی تو بخوای!!
ویروس جدید به نا امیدی وروز مرگی...................
عبادت یا .......
تفاوت به اندازه....
براستی چگونه این طور میشود؟؟؟؟
[عناوین آرشیوشده]
دیگر موارد
امکانات جانبی
یک فرشته مثل مادر
ن : فرشته کوچولو ت : دوشنبه 90/9/28 ز : 3:0 عصر | +

 

نام خدا

 

کودکی که اماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید (( می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید

 

اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به انجا بروم)).

 

خداوند پاسخ داد از میان بسیاری از فرشتگا ن من یکی را برای تو در نظر گرفته ام .

 

او در انتظار تو است و از تو نگهداری میکند.

 

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه  

 

کودک گفت: اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن واواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی است.

 

خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت اواز خواهد خواندو هر روز به تو

 

لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد.

 

خداوند او را نوازش کرد وگفت که فرشته تو زیباترین وشیرین ترین

 

واژه هایی را که ممکن است  بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد. 

 

وبا دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

 

کودک با ناراحتی گفت :وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟

 

خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت :فرشته ات دستهایت را

 

کنار هم می گذاردو به تو یاد می دهد چگونه دعا کنی.

 

کودک سرش را برگرداند وپرسید :شنیده ام در زمین انسان های بد هم زندگی می کنند.

 

چه کسی از من محافظت میکند؟

 

فرشته ات از تو محافظت می کند حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

 

کودک با نگرانی ادامه داد:اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود

 

خداوند لبخند زد و گفت فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت

 

خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا

 

خواهد اموخت گرچه من همواره در کنار تو خواهم بود

 

در ان هنگام بهشت ارام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که باید به زودی سفرش را اغاز کند.

 

او به ارامی یک سوال دیگر از خداوندپرسید:خدایا اگر باید همین الان بروم لطفا نام فرشته ام را بگویید.

 

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد :نام فرشته ات اهمییتی

 

ندارد به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی

 

 

 


.:: نظر::.
لباس فرشته ها
ن : فرشته کوچولو ت : جمعه 90/9/25 ز : 12:0 صبح | +

یدرگفت:نان روزانه ی ما را خداونداعطا میکند .....البته به وسیله فرشتگانش

بچه ها یرسیدند:چگونه در خانه که همیشه بسته است

یدر خندید درحالی که به دود کش نگاه می کردگفت:آن ها از هر جا که بخواهند می توانند وارد شوند

فردای آن روز بچه ها دودکش را تمیز کردند

تا دوده ی آن لباس فرشته ها را کثیف نکنند


.:: نظر::.
خاطره ای از دوستم
ن : فرشته کوچولو ت : سه شنبه 90/9/22 ز : 5:0 صبح | +

هر روز شیطان لعنتی خط های ذهن مرااشغال می کند!

هی با شماره های غلط ، زنگ میزند،آن وقت من اشتباه میکنم

و او با اشتباه های دلم حال می کند.

دیروز یک فرشته به من می گفت:تو گوشی دل خود را بد گذاشتی

 آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ آخر چرا جواب ندادی چرا بر نداشتی؟!

یادش به خیر آن روزهامکالمه با خورشید دفترچه های ذهن کوچک من را سرشار خاطره می کرد

امروز پاره است آن سیم ها که دلم را تا آسمان مخابره میکرد!


.:: نظر::.
داستان فرشته و یک کودک
ن : فرشته کوچولو ت : یکشنبه 90/9/20 ز : 12:0 صبح | +

داستان فرشته و یک  کودک

کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: «می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید؛ اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آن جا بروم؟»


خداوند پاسخ داد: «از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفتم. او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد.»
اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه.
- اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم. این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد: «فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی شد.»
کودک ادامه داد: «من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آن ها را نمی دانم ؟»
خداوند او را نوازش کرد و گفت: «فرشته تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.»

کودک با ناراحتی گفت: «وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟»
خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت: «فرشته ات دست هایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.»
کودک سرش را برگرداند و پرسید: «شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند. چه کسی مرا محافظت خواهد کرد؟»
- فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.
کودک با نگرانی ادامه داد: «اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم، ناراحت خواهم بود.»
خداوند لبخند زد و گفت: «فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد. وبه تو راه بازگشت نزد مرا خواه آموخت؛ اگرچه من همواره در کنار تو خواهم بود.»
در آن هنگام بهشت آرام بود، اما صداهایی از زمین شنیده می شد. کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید: «خدایا ! اگر باید همین حالا بروم، لطفا نام فرشته ام را به من بگویید.»
خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: «نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی .»

.:: نظر::.
فرشته بیکار
ن : فرشته کوچولو ت : چهارشنبه 90/9/16 ز : 12:0 صبح | +

 


روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشته‌هاست و به کارهای آنها نگاه می‌کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه‌هایی را که توسط پیک‌ها از زمین می‌رسند، باز می‌کنند، و آنها را داخل جعبه می‌گذارند. مرد از فرشته‌ای پرسید، شما چکار می‌کنید؟

فرشته در حالی که داشت نامه‌ای را باز می‌کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می‌گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایی به زمین می‌فرستند.

مرد پرسید: شماها چکار می‌کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت‌های خداوندی را برای بندگان می‌فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته‌ای بی کار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بی کارید؟
فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب می‌دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می‌توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند “خدایا شکر”


.:: نظر::.
<      1   2   3   4   5   >>   >

؟؟؟؟؟؟